۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

My short piece on Jaras در رفتن شادروان سیامک پورزند و علیرضا پهلوی...

تاریخ انتشار: ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۰, ساعت ۷:۲۹ وقتی امید نباشد... نرگس توسلیان میگویند آدمی به امید زنده است و هنگامی که بشر از ادامه امید ها و آرزو هایش باز بماند، مرده ای بیش نیست و در آن هنگام است که دیگر برایت فرقی نمیکند که شاهزاده ای در تبعید و به دور از وطن باشی و یا روزنامه نگاری زندانی در زندان وطن. جوان باشی یا سال خورده ، ساکن خانه ای در شمال امریکا باشی و یا آپارتمانی در پونک تهران ، در فراق از دست دادن پدر و خواهر باشی و یا در حسرت به آغوش کشیدن همسر و دختران،... دیگر فرقی نمیکند... وقتی امید نباشد ...همه چیز را با یک گلوله به مغزت و یا پرتابت از طبقه ششم تمام میکنی... وقتی امید میرود دیگر هر چیز تلخ و ناممکنی، ممکن میشود. اما به راستی قاتل امید کیست ؟ حکومتی که کوچکترین قلمی را برنمیتابد و کوچکترین انتقادی را اقدام علیه امنیت ملی و محاربه میداند ؟ حکومتی که خبرنگارانش را تنها به جرم انعکاس حقیقت به شدیدترین مجازات ها از حبس و ممنوع الخروجی گرفته تا ممنوع القلمی و حتی " ممنوع النفسی " محکوم میکند؟ حکومتی که شاعری را تنها به خاطر ذکر ابیاتی چند از شاهنامه فردوسی ( همان شاعری که اشعارش در مدارس همین نظام تدریس میشود) ، به براندازی محکوم میکند؟ حکومتی که خواهری را ( پروین تاجیک) تنها به جرم ابراز نگرانی از وضعیت برادر مظلوم خود ، مجازات میکند؟ و دردناک تر آن که برادری را تنها به جرم گریستن برای برادر مظلوم خویش ( صانع ژاله ) که نه تنها مظلومانه در خیابان کشته شد بلکه روحش نیز دزدیده شد و اول بسیجی و بعد جاسوس خطاب شد مجازات میکند ...حکومتی که آن گاه که دستش به فعالی نمیرسد، در روز روشن اقدام به گروگان گیری از اعضای خانواده اش میکند... البته که شاید ما هم در قتل امید خیلی بی گناه نبودیم . در حقوق جزا میخوانیم که جرم به دو صورت" فعل" و " ترک فعل" ، تحقق مییابد. شاید ما هم در قسمت" ترک فعل" اش " ( یعنی سکوت خود) خیلی بی تقصیر نبودیم. مایی که زود عادت کردیم. به نبودن ها و به محو شدن ها. به صداهایی که دیگر نبودند و به قلم هایی که دیگر ننوشتند . پس بیایم سهم خود را در خون بهای امید، ادا کنیم .در حق تمامی فعالین و خبرنگاران دربند ( چه در بند زندان و چه در بندهای دیگر) ، از فعالین دانشجویی گرفته تا کارگری، از فعالین حقوق زن گرفته تا خبرنگاران و هنرمندان و وکلا و نویسندگان، از برادر عزیزمان عبد الرضا تاجیک گرفته تا نازنین خسروانی و بهمن امویی، از ستوده روزگارمان نسرین گرفته، تا نرگس محمدی و تقی رحمانی , از هاله سحابی گرفته تا منصور اسانلو و محمد سیف زاده و ... امید رهایی نیست وقتی همه دیواریم... http://www.rahesabz.net/story/36750/

هیچ نظری موجود نیست: