۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

تقدیم به یکی از عزیزترین عزیزانم

انگار نه انگار که ساعت نزدیک ۲ صبح است. حتی خوابم هم نمیاد، البته خیلی هم عجیب نیست، انقدر از طولانی شدن سرما خوردگی خاطره بدی دارم، که با دیدن اولین نشونهاش،خودم را بستم به استراحت و سوپ و چای و عسل و آب لیمو و ....تا لنگ ظهر ام خوابیدم، برای همین الان قدر یک سوزن هم خوابم نمیاد. حوصله کار جدی هم ندارم. سری به فیسبوک زدم و این آهنگ " مادر من" خواهران غریب را دیدم. اینجا پستش میکنم و تقدیمش میکنم به یکی از " عزیز ترین عزیزانم " که قراره به زودی، مادر بشه ( ان شا الله) . اسمش را نمیتونم بگم الان چون خودش خواسته ، ولی امیدوارم در ماه فوریه یک آهنگ و پست دیگه برای تازه وارد کوچولوش که به احتمال زیاد پسر هم هست بگذارم، پس تا آن روز.

هیچ نظری موجود نیست: