۱۳۹۱ تیر ۸, پنجشنبه

My Observations on " Iran Tribunal "

مشق دمکراسی در دادگاه عاملان کشتار تابستان۶۷

نرگس متوسلیان  

نرگس توسلیان | 2012-06-27 ,18:00

*نرگس توسلیان از فعالان حقوق بشر ساکن بریتانیا است 
از ۱۸ تا ۲۲ ژوئن در لندن، مرحله اول دادگاهی نمادین با عنوان "ایران ترایبیونال " برگزار شد .
این دادگاه که در پی چهار سال تلاش برخی از فعالین حقوق بشربرگزار شد، به شکنجه واعدام های زندانیان سیاسی دهه ۱۳۶۰، به ویژه تابستان ۱۳۶۷ در ایران و نقش عاملان آن رسیدگی می کند.

در این دادگاه، متهم و وکیل مدافعی در جایگاه متهم ، دیده نمی شد و دادگاه تشکیل می شد از شهود(از گروههای مختلف سیاسی که یا خود در دهه شصت زندانی سیاسی بوده اند و یا از بستگان و دوستان اعدام شدگان بودند)، و کمیسیون حقیقت یابی ( شامل اساتید حقوق بین الملل و گزارشگر پیشین ایران، موریس کاپیتورن).
رای این دادگاه، اثر حقوقی نداشته و در حقیقت، دادگاه نوعی مستند سازی از کشتارها و شکنجه های دهه شصت می باشد.البته، که بسیاری از شاهدان و برگزارکنندگان امیدوارند که این دادگاه ، قدم اولی باشد در راه اجرای عدالت و برگزاری دادگاهی با ضمانت اجرایی حقوقی.
در این مرحله، که مرحله اول از این سری( مرحله کشف حقیقت) بود، شهود به جایگاه اشان آمده و از تجارب خود گفتند و اعضای کمیسیون حقیقت یابی ، نیز سئوالاتشان را مطرح می کردند.
برگزارکنندگان این دادگاه نمادین عنوان کرده اند که این دادگاه الهام گرفته از "دادگاه راسل" می باشد.
در سال های ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۷، برتراند راسل، نویسنده سرشناس انگلیسی ، به همراه ژان پل سارتر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، طی یک کارزار جهانی، ، دادگاهی علیه حمله امریکا به ویتنام و جنایاتش در این کشور تشکیل دادند که بعد ها به " دادگاه راسل " معروف شد. در پی این کارزار جهانی، دو جلسه دادرسی در استکهلم و کپنهاک، در اواخر سال ۱۹۶۷، تشکیل گشت. آمریکا البته از حضور در این جلسات خودداری کرد. اما، جلسات دادگاه به طور گسترده در جهان انعکاس یافت و نقش مهمی در تنویر افکارعمومی نسبت به جنایات امریکا درویتنام ایفا کرد.
البته دادگاه راسل تنها نمونه از این نوع دادگاه نبوده است. پیشتر نیز، در مارس ۲۰۱۲، دادگاهی در نیویورک با عنوان "دادگاه مردمی در مورد جنایات صورت گرفته علیه زنان برمه"، برگزار شد که به جنایات و روایات شاهدان در زمینه جرایم رخ داده شده علیه زنان برمه توسط عمال رژیم این کشور، می پرداخت.
برگزارکنندگان "ایران ترایبیونال" عنوان کرده اند که "یکی از دلایل تشکیل این دادگاه این بوده است که زندانیان سیاسی اعدام شده و آنهایی که بعدها از زندان آزاد شدند، در هیچ دوره ای از دهه شصت به وکیل و تسهیلات و مشاوره حقوقی و خانواده خود دسترسی و حق دفاع از خود نداشتند."
مرحله دوم این دادگاه نمادین با حضور تیم دادستانی (متشکل ازهشت حقوقدان ایرانی و غیرایرانی به سرپرستی پرفسور پیام اخوان و سیر جفری نایس) در ماه اکتبر سال جاری در شهر لاهه در هلند برگزارگردد.
در باب این دادگاه نظرات و سخنان بسیارگفته شده و موافقان و مخالفان صحبت های زیادی کرده اند. گروهی آن را، حرکتی مثبت در جهت احقاق حقوق قربانیان دهه شصت دانسته و حتی امیدوارند که این دادگاه نمادین و مردمی، در نهایت منجر به تشکیل دادگاهی حقوقی برای محاکمه عاملان جنایات سال های دهه شصت گردد.
مخالفان، اما عنوان می کنند که این دادگاه، صرفا جنبه نمایشی داشته و حتی برخی آن را " سیاسی" خوانده و در بهترین حالتش آن را نوعی مستند سازی می‌انگارند و با عنوان این که امروزه موسساتی زیادی (از قبیل مرکز اسناد حقوق بشر ایران و بنیاد برومند) مشغول به این کار هستند، آن را چندان سودمند ندانسته ومعتقدند که بهتر است که این وقت و هزینه را صرف محاکمه واقعی‌ مسوولان این کشتار نمود. (البته جا دارد که یاد آور شد که تمامی برگزارکنندگان ومسوولین این دادگاه، به طور مجانی و داوطلبانه کار میکنند).
یکی از مخالفین می گوید در زمانی که دادگاه راسل برگزار گردید، اینترنت و یوتیوب و ... به این اندازه در دسترس نبود. به همین دلیل، مطرح شدن این جنایات، نقش مهمی در تنویر افکار عمومی آن زمان داشت. حال آن که امروزه به مدد رسانه های مختلف و صنعت مستند سازی و موسسات مختلفی که بدین کار مشغول هستند، کار دادگاه در حقیقت به نوعی تحصیل حاصل شده " است و شاید بدین جهت نتوان آن را از حیث تأثیر گذاری با دادگاه راسل، مقایسه کرد.
برخی از شاهدان این دادگاه می گویند که همه کسانی که در آن دوران ( دهه شصت) برمسندی نشسته بودند- با تکیه بر نام موسوی و کروبی - دراین جنایت علیه بشریت دخالت داشته و باید محاکمه شوند.
مخالفان در جواب می گویند که درست است که موسوی و کروبی درآن زمان منصبی داشته و باید روزی پاسخگو باشند تا مشخص گردد که آیا مسوول هستند یا نیستند، اما مطرح ساختن این سخن در این دوران که حتی عده ای به طرفداری از آنها ، به خیابان ها آمده و کشته و یا دستگیر شدند وحتی برخی از زندانیان سیاسی در اعتراض به حصر خانگی این دو، برای مدتی دست به اعتصاب غذا زده اند، می تواند باعث ایجاد شکافی عمیق در بین مخالفین جمهوری اسلامی گشته و در نهایت به سود رژیم تمام شود.
مخالفان - که برخی ها شان نیز خود قربانی همان سال ها هستند - معتقدند که "هر چند جزراست نشاید گفت ، اما هر سخن راست نیز، زمانی برای گفتن دارد و قطعا این زمان آن زمان مناسب نیست.
در نظر اول، درست است که این دادگاه ، دادگاه به معنای حقوقی کلمه نیست و بیشتر جنبه مستند سازی قتل و کشتار آن دوران را دارد و درست است که این دادگاه، هیچ گاه شاید حتی منجر به یک محاکمه واقعی علیه سران جمهوری اسلامی نگردد، اما هنگامی که در دادگاه شهود را می دیدم که یک به یک به جایگاهشان می آمدند و شهادتشان را بیان می کردند ، (علاوه بر رنج و اندوهی که از بیان خاطراتشان در صدایشان موج می زد)، حس رضایت خاطررا درهمگی‌شان به وضوح حس می کردم : این حسی که دریک مجمعی ای صدایشان شنیده می شود.

در صدای تک تک این قربانیان مستقیم و غیر مستقیم دهه شصت، رضایت خاطری حس می شد از این که در یک جایی "شنیده می شوند" و "روایتشان را در مجمعی ای به ثبت می رسانند وشبکه های بزرگ خبری آن را پوشش می دهند.
تمام این ها را که نظاره می کنم، فکر می کنم که این دادگاه، گر چه جنبه حقوقی و الزام آوری نداشته و حتی اگر هیچگاه هم، منجر به تشکیل دادگاه حقوقی همراه با ضمانت اجرایی هم نگردد، حتی اگر فجایع دهه شصت هم قبلا توسط موسسات مختلفی ، ثبت شده باشند و این شهادت ها، چیزی بر آنها نیفزاید، همین جنبه "تراپی" دادگاه، به تنهایی می ارزد به همه هزینه ها و تشکیلاتی که صرف اجرایش شد .
کدام یک از مخالفین می تواند منکر سودمندی جلسات مشاوره و تراپی باشد حتی اگر در انتهای جلسه هیچ نتیجه "ملموس" و " حقوقی" هم حاصل نگردد؟
از آن طرف هم عقیده دارم که به صرف این استدلال که شرایط کنونی جامعه ایران، ایجاب میکند که چنین بحث هایی الان مطرح نگردد، نمیتوان به مخالفت با برگزاری این دادگاه پرداخت.و این که اصولا شرایط ایران کی حالت عادی داشته است ؟ کمتر زمانی را سراغ داریم که کشور در غیر حالت "گذار" و" ویژه" بوده باشد . چنین برخوردی ظلم مضاعفی محسوب می گردد نسبت به قربانیان وخانواده های آنها.
شاید تاثیراین دادگاه ، اگر هیچ جنبه حقوقی هم نداشته باشد، علاوه برتاثیر تسکین آمیزاش، تمرینی باشد برای دموکراسی و پذیرفتن آرای مختلف در بین ایرانیان.
همان جور که اصلاح طلبان و کسانی که به نوعی گذار از استبداد را در حال حاضر، در حمایت از آقایان موسوی و کروبی می دانند، نباید به این بهانه که الان وقت مطرح کردن این مباحث نیست، به مخالفت با برگزاری این دادگاه بپردازند.
برخی از قربانیان این دهه خونین نیز باید با فعالان و خبرنگاران اصلاح طلبی که حتی بعضا برای پوشش خبری و شنیدن داستان های قربانیان به دادگاه آمده بودند، با منطق و سعه صدر بیشتری برخورد کنند.
شاید بتوان مشق دمکراسی را ازهمین دادگاه شروع کرد. قربانیان دهه شصت و قربانیان جنبش سبز، همه دردی مشترک دارند و این درد مشترک، جز با همراه شدن همه گروه ها و درک متقابل از هم ، هرگز جدا جدا، درمان نمی شود

لینک مطلب :
http://www.bbc.co.uk/blogs/persian/viewpoints/2012/06/post-189.html

هیچ نظری موجود نیست: