۱۳۹۲ خرداد ۲۰, دوشنبه

انتخابات


  
توی فیس بوک، یکی ویدئو تجمع طرفداران حسن روحانی را گذشته بود که همه با هم سرود یار دبستانی را می خواندند. زیر ویدئو هم کلی کامنت گذشته بودند که وای اشکم دار آمد، چه فضایی و تا امید این جمعیت برپا است، من هم رای می دهم  ...
راستش یک زمانی بود که من هم وقتی سرود یار دبستانی پخش می شد احساساتی می شدم. انتخابات قبلی هم خودم عکس دادم برای کلیپ هایی که برای تشویق شرکت در انتخابات ساخته می شد و هم خیلی احساساتی می شدم وقتی ویدئو هائی ساخته شده با آهنگ های مهیج را تماشا می کردم ...
ولی بعد از وقایع انتخابات، انگار آدم آهنی شده باشم  ، سرود یار دبستانی را می شنوم و هیچ طوری ام نمی شود... کلیپ های انتخاباتی  و نوشته های پر از امید که اگر فلان کاندیدای اصلاح طلب بیاید ، فلان می شود را می بینم یا می خوانم و زیر لب میگویم " بی خیال بابا، دلت خوشه ". مگر اصلا اختیارات قانونی رییس جمهور چقدر هست که حالا به فرض فلان کاندیدای اصلاح طلبت هم بیاید روی کار یا نیاید .
البته با کسانی هم که می خواهند رای بدهند مخالفتی نمی کنم . اگر به هر حال به هر دلیل بعد از وقایع سال ٨٨ ، هنوز امیدی دارند که رای اشان خوانده خواهد شد یا به رییس جمهور منتخب اجازه عمل به وعده های اصلاح طلبانه اش داده خواهد شد، خوب چرا که رای ندهند. به هر حال این هم تیری در تاریکی است . شاید یک در یک ملیون به هدف خورد و اصلاح طلبان روی کار آمدند و توانستند حداقل زندانیان سیاسی را آزاد کنند و کمی از خفقان موجود بکاهند.
ولی من متاسفانه خودم هیچ امید و انگیزه ای دیگر ندارم. به قول کارتون مانا نیستانی، رای بدهیم یا ندهیم ، هردو... این فلسفه رای دادن سمبلیک را هم نمی فهمم، میخواهی رای بدهی، رای بده ، نمی خواهی رای بدهی خوب نده. این قرتی بازی ها و احساساتی بازی ها چیست دیگر ؟ خوب البته اگر خودم یک در صد احساساتی یا قرتی بشوم  ( به هر حال آدمیزاد است دیگرهر چیزی فکر کنی ازش برمیاد) ، شاید بروم به پدربزرگ خانواده درگیر رای بدهم  ... " محکم تر از کفگیر، خاکی تر از گلگیر، تف به قبر دیکتاتور، زنده باد درگیر ...
( ... "

هیچ نظری موجود نیست: