۱۳۹۲ دی ۱۰, سه‌شنبه

خدا یا خرما ؟


" پ"، پسر یکی از دوستانم است. ١٦ سالش است و امسال تصمیم اش را گرفت وبه هنرستان رفت . از اولش هم عاشق فیلم و دراما بود. از همه جالب تر این که بر عکس همه بچه های هم سن و سالش به جای عشق بازیگری، عاشق کارگردانی است. چند تا کلیپ کوچک هم تهیه کرده است. البته که مسلما پیشینه خانوادگی اش هم درانتخابش بی تاثیر نبوده است.
" ح "، دختر یکی دیگر از آشنایان است. تقریبا هم سن و سال " پ" است و اتفاقا اون هم عاشق هنر و به طور خاص تئاتر و موسیقی است. کم کم باید برای برای ورود به کالج و دانشگاه انتخاب رشته کند. هنوز تصمیم اش را نگرفته است که چه رشته ای بخواند. هر چند که عاشق دراما و تاتراست و تا به حال هم به طور مرتب در این زمینه فعالیت کرده و اجراهای متعددی داشته است، اما نمی خواهد به هیچ وجه هنر بخواند. استدلال اش هم این است که در هنر پول نیست ( حرف خودش هم هست، پدر مادرش را شخصا می شناسم و می دانم که هیچ کدام به " ح " نگفته اند که دنبال یک رشته به اصطلاح نان و آب دار برود.) 
هر دو برای من، به یک اندازه تحسین برانگیز اند. هم پسری که در سن ١٦ سالگی، تصمیم اش را می گیرد که با وجودی همه محدودیت های مالی و ... دنبال هنر و عشق و استعدادش برود و هم دختری که از ١٦ سالگی عواقب یک زندگی هنری را حساب می کند و ( و بر روی پول پدر یا شوهر آینده هم حسابی باز نمی کند ).
بچه های نسل بعدی ما هستند. هر دوشان برای من به یک انداز تحسین بر انگیزند. یکی با حساب گری و تکیه برپول خودش و دیگری با دنبال کردن رویایش.

هیچ نظری موجود نیست: