۱۳۹۴ دی ۱۲, شنبه

ده سال بعد ...



ده ساله شدیم (من و مهاجرت) ... هر چه گشتم هیچ عکسی از آن شب پیدا نکردم عوضش به یاد آن شب فکر کردم ۲ تا از آخرین عکس های ایرانم را بگذارم. البته زمان هر دو کمتر از ۱۰ سال قبله. (در فاصله اولین خروج تا دیدارهای بعدی تا سال ۲۰۰۹ و اتقاقات نه چندان خوش بعدش)... آن شب یادمه خوشحال بودم. این قدر هم سر به سر همه گذاشتم که نگذاشتم حال و هوای خداحافظی معمول در خانه حاکم بشه. نگار هم که آن موقع کانادا زندگی می کرد آمده بود که باهم برویم کانادا. آن موقع فکر می کردم مقصد اول و آخر کانادا است اما دست روزگار بعد از سه سال من را کشاند هلند و بعد هم لندن. البته همان دست روزگار هم نگار را کشاند امریکا و خلاصه هیچ کداممان کانادا ماندگار نشدیم. قرار بود فقط ۱۰ ماه لندن باشم و بعد برگردم کانادا ولی همان هفته سوم عاشق شدم. عاشق این شهر شلوغ عجیب غریبی که از خیلی جهات شبیه تهران بود و در ضمن سرمای کانادا را هم نداشت شدم. در این ده سال چه شد و چه شدم و چه گذشت هم موضوع انشاء بعدیه.




هیچ نظری موجود نیست: